روزنامه تهران امروز - ﺳﻪشنبه، 17 آذر 1388
تصویری از ملال و دلزدگی
درباره نمایشگاه عکسهای بهنام صدیقی با عنوان «اکباتان، غرب تهران » در گالری آریا
«ژنویو، تا حالا در یخچال را باز کردی! نگاه کردهای ببینی چه اندوهی درون اونه؟» این جملهای است از یکی از شخصیتهای رمان حرمان – یاسمینا رضا- که نجف شکری مقدمهاش بر نمایشگاه عکسهای بهنام صدیقی (که تا 19 آذر ادامه خواهد داشت) را با آن شروع کرده است. جملهای که به دقت و با هوشمندی انتخاب شده و چقدر با فضای عکسهای صدیقی آمیخته است. یک مجتمع مسکونی که در کادرهای حاضر در این مجموعه به جزیرهای دورافتاده میماند؛ محل تجمع آدمهایی که ابدا دیده نمیشوند، همگی در سلولهایی کوچک بهتنهایی خودشان پناه بردهاند. وقتی صحبت از یک مجتمع مسکونی عظیم میشود، ناخودآگاه در ذهن همهمان مجتمع اکباتان شکل میگیرد؛ با ردیفهای نامساوی از طبقات که انبوهی از آدمها را در مربع، مستطیلهای کوچک در کنار هم ولی جدا از هم جای داده است. برای بهنام صدیقی هم – که در مسابقات عکاسی متعددی از جمله سالانه عکس ایران، جشنواره سینمای جوانان ایران، مسابقه مطبوعاتی کاوه گلستان و... به کسب جوایز نایل شده است- عکاسی از این مجتمع به همین صورت آغاز شد: «اکباتان یک بهانه بود و میتوانست یک مجتمع بزرگ دیگری جای آن را بگیرد ولی اکباتان ویژگیهای خاص دیگری داشت، مثل عظمتش که در خاورمیانه جزو بزرگترین مجموعههاست و در ایران هم فکر میکنم شبیه چنین مجموعهای وجود نداشته باشد.»عکاسی از مجتمع اکباتان در واقع از پروژهای در ترم سوم دانشگاه برای صدیقی آغاز شد؛ درسی به نام کارگاه عکاسی طبیعت زیرنظر یحیی دهقانپور. درسی که دهقانپور آن را به سمت عکاسی از طبیعت شهری سوق میداد و برای صدیقی فقط اکباتان میتوانست نمونهای از طبیعت شهری باشد: «از آنجایی که من در آن موقع در دورهای از زندگیام بودم که دچار خلأ عاطفی شده بودم و احساس تنهایی میکردم، تصور کردم آنجا به من جواب میدهد، جایی است که تکههایی از خود من را نشان میدهد.» پروژه عکاسی از مجتمع اکباتان برای آن ترم تمام شد اما موضوع برای عکاس تازه شروع شده بود؛ موضوعی که آن را در ترمهای آینده ادامه داد به پروژه پایاننامه تبدیل شد و حتی بعد از آن هم پروندهاش همچنان باز ماند: «وقتی کارم به مرحله نمایش رسید، دیدم هنوزخسته نیستم و هر وقت که به آنجا میروم، دوست دارم باز هم نگاه کنم وعکس بگیرم.» صدیقی در بخشی از پایاننامه خود به ویژگی شهرهایی که معنای خود را با کمبود زمین (بهخاطر رشد جمعیت) و زمان (بهخاطر ایجاد فواصل فیزیکی) به ما تحمیل میکنند، اشاره میکند و در مورد انسانهایی که در چنین شرایطی زندگی میکنند، میگوید: «انسانهای چنین شهرهایی به ناچار در شکلی از زندگی محصورند که در آن ندیدن و نشنیدن دیگری نه یک ویژگی که یک خواسته است: میل به خلوتهای دورکننده از دیگران و عدم تحمل شرایط حضور دیگری، برای لمیدن در خود.» موضوع مجموعه عکسهای صدیقی اگرچه مستقیما با انسان در ارتباط است و در تکتک تصاویر نیز ردپای حضور انسان وجود دارد اما حضور مستقیم او دیده نمیشود؛ اتومبیل رها شدهای را در مرکز کادر میبینیم و در پس زمینه و بسیار دورتر، انبوه طبقات ساختمان مسکونی. در تصویر دیگر، لاستیکی در مرکز توجه است و پسزمینه باز هم مجتمع دور افتاده مسکونی. انبوهی از اشیای دور ریخته شده و شاخههای خشک و جدا شده درختان، اتومبیلی که در لفاف پارچهایاش کفن پوش شده، ردیف صندلیهای خالی، کامیونی پر از اسباب خانه، نیمکتی زیر سایبان ایستگاه اتوبوس (احتمالا) یا میز بازی متروک و... همهوهمه موقعیتهایی را نمایش میدهد که از حضور آدم خالی است، هر چند وابسته به اوست: «تقریبا هیچ آدمی در عکسهای من نیست. از همان اول بدون آدم عکاسی کردم یعنی فکر کردم نیازی به حضور آدم نیست ضمن اینکه از اول داستانی در ذهن من بود؛ اینکه در چنین جاهایی روابط انسانی حذف میشود یعنی در واقع به نوعی چنین تاثیری میگذارد. اینکه آدمها هرکدام در یک آپارتمان حبس میشوند و از هم فاصله میگیرند و تقریبا دوست ندارند همدیگر را ببینند. البته نه اینکه همه اینطور باشند ولی کلیت آن این است. حتی وقتی از آسانسور هم بیرون میرویم، دوست نداریم کسی را ببینیم. در واقع دوری آدمها از هم در ذهن من بود و احساس کردم که اگر آدم نباشد خیلی به من کمک میکند. آدمها با حضورشان در کادر زندگی میآورند و من میخواستم آن را حذف کنم. میخواستم یک جای متروکه را نشان دهم، جایی که در آن کمتر عنصری از حیات یافت میشود. از طرفی به هر حال ما عناصری را میبینیم که بازماندهها یا لکههایی از حضور آدمی است؛ اشیایی که آنجا آورده یا رها شدهاند، طبیعتا خودشان نیامدهاند و آدمی در پشت آنها وجود دارد اما نه به شکل فیزیکی.» در واقع اشیایی که بهعنوان ردپای حضور انسان در عکسهای صدیقی دیده میشود، به صورتی در کادرها قرار گرفته که گویی اهمیت شان از صاحبان اصلیشان بسیار بیشتر است. نکتهای که عکاس نیز بر آن تاکید دارد.این اشیا گاه خودشان به موضوع اصلی تبدیل شدهاند ضمن اینکه استعارهای از حضور آدمیاند.نکته دیگر، انتخاب سیاه و سفید برای عکسهاست که به نظر میرسد اندوه بیشتری را در فضای تصاویر جاری میکند. مجموعه سیاه و سفید صدیقی از مجتمع اکباتان با پرهیز از کنتراست اغراق شده، ملالانگیز مینمایند: «میشود گفت انتخاب سیاه و سفید به شکل ضمنی این قضیه را هم به دنبال دارد ولی در عکس سیاه و سفید صریحتر، سریعتر و آشکارتر به سراغ مضمون میرویم؛ مضمونی که در پشت کار است ولی در عکاسی رنگی، رنگولعابی که در عکسها ایجاد میشود، به نوعی زندگی را در آنها جاری میکند. خود رنگ مثل سایر عناصر تجسمی باید با دلیل و نشانه همراه باشد. در مورد مجموعهای که من عکاسی کردم در آن زمان در ذهنم رنگی وجود نداشت. مخصوصا در کادرهای لانگ شات، رنگ خاصی به درد من نمیخورد. بنابراین ترجیح دادم سیاه و سفید عکاسی کنم. فکر کردم اینطوری بهتر است.» صدیقی – که در دورهای از فعالیت حرفهای خود به عکاسی مطبوعاتی نیز پرداخته است- در مجموعه حاضر اگرچه به شیوهای مستند و از یک منظر شهری عکاسی کرده اما به هر حال نگاه ویژه او را میتوان در آنها دنبال کرد؛ نگاهی که از انتخابی خاص در روند عکاسی بر میآید: «عکسها کاملا مستند هستند بدون هیچ تغییر خاصی در کادر. من فقط از یک لنز واید استفاده کردم. البته عناصر دیگری هم در کارم دخیل بود یعنی عناصر زیبایی شناسی که شما مدنظر دارید، در عکاسی از این نوع به انتخابهای اولیه برمیگردد؛ از جمله انتخاب لنز، هوا و نور در زمان عکاسی، ارتفاع دوربین، زاویه آن و... و حتی نوع فیلم و نوع چاپ همه به انتخاب عکاس برمیگردد و جزو عناصر زیباییشناسی کار او میشود. من از همان اول همه اینها را انتخاب کرده بودم، فقط در طول زمان عکسبرداری میتوانم بگویم ویژگیهای فرمی عکسهای اولیهام زیادتر بود و اوایل کار بیشتر تحتتاثیر معماری و خطوط اشیا بودم ولی به تدریج با کمک استادانم – آقای دهقانپور، مهاجر و... که در این پروژه راهنماییها و نظرات خود را بیدریغ در اختیار من گذاشتند- به این نتیجه رسیدم که میشود به سوژه آرامتر و مستقیمتر نگاه کرد، طوری که عکاس دیده نشود. انگار که بیننده فقط عکس را میبیند و نه عکاس را.» یکی از عکسها تصویری است که مجتمع مسکونی عظیم اکباتان را در شب نشان میدهد؛ اتومبیل ساکنان در ردیفهای مخصوص پارک شدهاند و چراغهای طبقات ساختمانها روشن است. پس این جزیره خالی از سکنه نیست، اگرچه ساکنان ترجیح دادهاند حضور خود را آشکار نکنند. تصویری که اگرچه سکوت شبهنگام را در فضای محوطه ساختمانها نشان میدهد اما آرامش و سکونی را در پی ندارد، هر چه هست ملال است و دلزدگی.
هدی امین - تهران امروز